همهٔ ما میدانیم جهت موفقیت در زندگی، باید از فرصتهایی که سر راهمان قرار میگیرند، بهخوبی استفاده نماییم. اما فرصت اصلا چیست و چگونه باید آن را در زندگی روزمره تشخیص بدهیم؟ بعد هم چگونه باید در جهت رسیدن به اهداف و آرزوهایمان از آن استفاده کنیم؟ در این مطلب تلاش میکنیم به این پرسشها پاسخ دهیم.
آیا فرصتهایتان را از دست میدهید؟
میگویند دور و برمان پُر از فرصت است. اما متأسفانه بیشتر ما مدام فرصتها را از دست میدهیم، چون یا آموزش لازم را ندیدهایم، یا نسبت به نشانههایی که زندگی سر راهمان قرار میدهد آگاهی نداریم. بعضی وقتها هم که متوجه این فرصتها میشویم، از آنها استفادهای نمیکنیم، چون در ظاهر مشکل به نظر میرسند، نه فرصت. سری هم که درد نمیکند، دستمال نمیبندند، نه؟!
تردیدی نیست که انسان هر روز و مدام فرصتهای فوقالعادهای را که سر راهش قرار میگیرد، از دست میدهد. برای رسیدن به اهداف و آرزوهایش بهسختی کار میکند، ولی موفقیتی به دست نمیآورد، چون از شانسهایی که زندگی در مسیرش قرار میدهد، بهرهای نمیبرد.
وقتی اتوبیوگرافی ریچارد برانسون را میخواندم، اینطور به ذهنم خطور کرد که این کارآفرین فوقالعاده موفق، بهخاطر توانایی عجیبش در شناسایی فرصتها بوده که میلیاردها دلار به دست آورده است. اما آنچه او را از دیگران متمایز میکرد و تفاوت لازم در حیطهٔ کسبوکار و زندگی را به وی میداد، تمایلش به ریسک کردن روی فرصتهایی بود که سر راهش قرار میگرفتند. او برای استفاده از فرصتها، منتظر فلان موقعیت عالی نمیماند، بلکه در اولین فرصت و فوری از آنها بهره میبرد و همین تفاوت او نسبت به رقبایش بود. البته گاهی اوقات هم که از آن فرصت استفاده میکرد، دقیقا نمیدانست قدم بعدیاش چه باید باشد. اما اهمیتی نداشت، چون به هر حال یک قدم جلوتر از بقیه بود و مطمئن بود که همهچیز را فوراً راستوریس خواهد کرد. برای ریچارد برانسون، برداشتن نخستین قدم، مهمترین قدم بود. او میدانست که بالاخره همهچیز سر جای خودش قرار خواهد گرفت.
حالا که از ریچارد برانسون بهعنوان الگو در استفاده از فرصتها استفاده میکنیم، میخواهم بگویم چگونه فرصتهایی را که سر راهمان قرار میگیرند، بشناسیم و از آنها استفاده کنیم. اما برای شروع، ابتدا باید بفهمیم فرصت دقیقا چیست و چگونه میتوانیم ذهن خود را برای دریافت فوری آن آماده کنیم.
اصلا فرصت چیست؟
فرصت هر آن چیزی است که شانس تغییر شرایط بهسوی بهتر شدن را به شما میدهد. تغییر بهسوی بهتر شدن هم که در ظاهر عالی به نظر میرسد. فرصتهای زیادی دور و برمان هستند که میتوانیم از آنها استفاده کنیم تا به اهداف خود برسیم، نه؟ خُب… کمی دست نگه دارید!
خیلی از فرصتهایی که سر راهمان قرار میگیرند، در لفافهٔ مسئله، مشکل یا کار دشوار پیچیده شدهاند. برای فرد آموزشندیدهای که نمیتواند فراتر از لحظهٔ حال را ببینند، همهٔ فرصتها مشکلات حلنشدنیای به چشم میآیند که زندگی را دشوار، پُراضطراب و سخت میکنند. همین جاست که دچار اشتباه میشویم. بهجای آنکه مسئله را چالشی برای آزمایش و تقویت اراده خود بدانیم، آن را «مشکل» میبینیم.
اما اگر دید خود را تغییر دهید و مسائل را به چشم چالش ببینید، کمکم مغزتان را برای شناسایی فرصتها آموزش میدهید. شاید مشکلات برطرفنشدنی باشند، اما روی چالشها میتوانید کار کنید تا شرایط فعلی را بهبود ببخشید.
بنابراین چالش همان فرصت تغییر است؛ فرصت کسب تجربه؛ فرصت یادگیری دربارهٔ خودتان و شرایطتان؛ فرصت پیشرفت و رشد ذهنی، روحی و حسی.
معاشرت کنید
اگر بدانید مردم منبع راهحلها و پاسخهایی هستند که دنبالشان هستید، آن وقت بیشتر چالشهایی که در زندگی با آنها روبهرو میشوید، تبدیل به فرصت میشوند. بله، مردم کلید اصلی هستند، چون همین مردم هستند که دانش، مهارتها، تجربه و منابعی را در اختیار دارند که میتوانند در تبدیل وضعیتی دشوار به چیزی که باعث پیشرفت شود، کمکتان کنند. به این پرسشها پاسخ بدهید:
چه کسانی را میشناسم؟
چه کسی مرا میشناسد؟
رابطهٔ ما چقدر نزدیک است؟
چطور میتوانم این رابطه را بهتر کنم؟
بنابراین مدام و هر روز باید روی ساخت و تقویت روابط خود با افراد مهم کار کنید تا حمایت لازم برای تبدیل چالش به فرصتی برای بهتر کردن شرایط را به دست آورید.
یکی از بهترین راهها برای کسب حمایت دیگران، حمایت کردن از آنها، بهویژه در موقعیتهای دشوار است. به آنها نشان دهید که میخواهید فراتر بروید، که خوشحال میشوید راهحلها و پاسخهایی را که برای بهبود شرایطشان نیاز دارند، در اختیارشان بگذارید. هرقدر بیشتر به دیگران کمک کنید، فرصتهای بیشتری در مواقع سختی سر راهتان قرار میگیرند.
ذهن فرصتگرا
برخی ویژگیهای ضروری هستند که شخصی همچون ریچارد برانسون را از دیگران متمایز میکنند؛ منظور از دیگران، همانهایی هستند که مدام تقلا میکنند تا از فرصتهایی که زندگی سر راهشان قرار میدهد، استفاده کنند. همین ویژگیها هستند که ما باید روی استفادهٔ هر روزه از آنها تمرکز کنیم.
کنجکاوی: فرصت، ذهن کنجکاوی میخواهد که مدام پرسشهای عمیقتر و متفکرانهتری مطرح کند.
بخشندگی: فرصت، قلب بخشندهای میخواهد که فرصتها را در اختیار دیگران هم قرار بدهد.
پشتکار: فرصت، آدم بااراده میخواهد؛ کسی که علیرغم موانعی که در مسیرش هستند، پشتکار و ثبات قدم داشته باشد.
اعتماد به نفس: فرصت، آدم مطمئن میخواهد، کسی که هرگز به مهارتها، قدرت، منابع و تواناییهای خود شک نکند.
خوش بینی: فرصت، رویکرد خوشبینانهای میخواهد که اگر انتظاراتش برآورده نشد، به همهچیز پشت پا نزند.
سرزندگی: فرصت، رویکرد بانشاطی میخواهد که کمی هم خلاق باشد؛ خارج از محدوده فکر کند، و قوانین کلیشهای را بشکند.
مسئولیتپذیری: فرصت، کسی را میخواهد که به تصمیمها، رفتارها و کارهای خود کاملا متعهد و نسبت به آنها مسئولیت پذیر باشد، کسی که بهانه نیاورد و تقصیر را به گردن دیگران نیندازد.
ادارک: فرصت، آدم بصیر میخواهد، کسی که بتواند فراتر از این لحظه را ببیند. این آدم درک میکند که آنچه اکنون بهعنوان مشکل دیده میشود، در آینده به فرصت تبدیل خواهد شد.
شکرگزاری: فرصت، روح شکرگزاری میخواهد که برای همهٔ آنچه کائنات سر راهش قرار داده سپاسگزار باشد؛ مهم نیست به ظاهر چطور باشند.
چگونه فرصتها را بشناسیم
همیشه از دیدن آدمهایی که با دیدن فرصتها و موفقیت دیگران ناراحت و مضطرب میشوند، تعجب میکنم. اما اگر از خودشان بپرسید واقعا در زندگی چه میخواهند، نمیتوانند خواستههای خودشان را در قالب واژه و جمله بیان کنند.
اگر نتوانید آنچه میخواهید را درست بیان کنید، اصلا چگونه میتوانید فرصتهایی را که سر راهتان قرار میگیرند بشناسید؟ اگر دقیقا ندانید دنبال چه هستید، چطور میخواهید آن را پیدا کنید؟ بیایید به این پرسشها پاسخ دهید:
هدفم چیست؟
به دنبال چه هستم؟
این فرصتی که به دنبالش هستم دقیقا چه شکلی است؟
وقتی خودش را نشان داد، چگونه آن را بشناسم؟
موانعی که سر راه هستند
حالا که فهمیدید واقعا چه میخواهید، و نسبتا میدانید باید دنبال چه فرصتهایی باشید، زمان پرداختن به موانعی است که نمیگذارند از فرصتهای پیشِ رویتان درست استفاده کنید.
ابتدا نگاهی به باورهای خود بیندازید و ببینید آیا باور مضری وجود دارد که مانع شما در استفاده از فرصتها بشود یا نه:
چه فرصتهایی مرا از پرداختن و استفاده از فرصتها بازمیدارند؟
بعد هم به نقاط قوت و ضعف خود توجه کنید و بررسی کنید که این قوتها و ضعفها چه تأثیری روی شما میگذارند:
چه ضعفهایی نمیگذارند فرصتها را کشف کنم؟
دقیقا چگونه مانع من میشوند؟
چه قوتهایی در کشف فرصتها کمکم میکنند؟
دقیقا چگونه کمکم میکنند؟
در نهایت، آستانهٔ ریسک پذیری خود را شناسایی کنید. این مهم است، چون هر چقدر بیشتر ریسک کنید، میتوانید از شانسها و فرصتهای بیشتری استفاده کنید.
چقدر حاضر به ریسک هستم؟
چقدر برای شکست احتمالی آمادهام؟
ارزیابی شما از این حیطهها کمکتان میکند تا درک بهتری از خود، انگیزهها، محدودیتها و اَعمالی داشته باشید که وقتی فرصتها خودشان را نشان دادند، بهراحتی بتوانید آنها را بپذیرید یا رد کنید.
اگر در بعضی از این حیطهها ضعفی دارید، باید شروع به پرورش مهارتهای جدیدی کنید که اعتمادبهنفس، باور و تمایل را در شما تقویت کنند؛ چیزهایی که برای پیشرفت در جهت دستیابی به اهداف و آرزوهایتان به آنها نیاز دارید.
چگونه فرصتها را کشف کنیم
حالا که متوجه شدید چه میخواهید، و فهمیدید بهدنبال چه نوع فرصتهایی هستید، بیایید نگاهی به چگونگی شناسایی فرصتهایی بینداریم که زندگی سر راهمان قرار میدهد.
همیشه آماده باشید
وقتی بهدنبال فرصت هستید، مهمترین چیزی که باید داشته باشید، آمادگی است؛ آمادگی برای هر فرصتی که شاید سر راهتان قرار بگیرد. این یعنی باید مدام دنبال چیزهایی باشید که میتوانند در دستیابی سریعتر، مؤثرتر و بهصرفهتر به اهداف و آرزوها کمکتان کنند. باید از چشماندازها و ایدههای جدید هم استقبال کنید، چیزهایی که روزمره نیستند و احتمالا میتوانند درک منحصربهفردی در اختیارتان بگذارند که در پیشبرد اهداف یا غلبه بر مشکلاتِ پیش رو کمکتان کند.
کلید این آگاهی، در تمایل و توانایی شما در مطرح کردن پرسشهای درست نهفته است. این پرسشها کنجکاویتان را برمیانگیزند و شما را وادار میکنند دربارهٔ اتفاقات و شرایط زندگی خود به روش جدیدی فکر کنید؛ که آن هم بهنوبهٔ خود به شما چشماندازی میدهند که برای شناسایی فرصتهای مناسب نیاز دارید.
این پرسشها را یادداشت کنید و همینطور که روز خود را میگذرانید، مدام آنها را مرور کنید تا فرصتهای احتمالی را جلوی چشم خود حفظ کنید:
اینجا، همین حالا، چه اتفاقی در حال افتادن است؟
چرا چنین اتفاقی میافتد؟
چه چیز این اتفاق جالب است؟
این یعنی چه؟
چطور میتوانم از این اتفاق بهره ببرم تا به هدفم برسم؟
چه باید بکنم یا بگویم تا از این موقعیت استفاده کنم؟
هرقدر بیشتر این پرسشها را مطرح کنید، کنجکاوتر میشوید، و در نتیجه، پرسشهای بهتری مطرح خواهید کرد؛ پرسشهایی که کمک میکنند تا ذهنتان را روی اتفاقات، افراد، چیزها یا شرایط درستی متمرکز کنید که میتوانند در پیشرفت به بهترین شیوه کمکتان کنند.
اما شاید دوست ندارید این پرسشها را با خود مطرح کنید، در این صورت، باید ذهنتان را در قبال فرصتهای احتمالی آماده و متمرکز نگه دارید. برای این کار، مدام این جملههای مثبت را برای خود تکرار کنید:
همهچیز به نفع من پیش میرود…
هر مسئلهای، فرصتی پیش میآورد که از آن استفاده کنم…
فرصتها فراواناند…
ترکیبی از این پرسشها و جملههای مثبت، تمرکزی به شما میدهد که برای هدایت حسهایتان برای کمک در جهت رسیدن به اهداف نیاز دارید.
دنبال سرنخها بگردید
وقتی به پرسشهایی عادت کردید که کنجکاوی شما را برمیانگیزند، موقع آن است که در قالب شرلوک هولمز فرو بروید و شروع به بررسی سرنخها کنید.
سرنخهایی که شما را به فرصتهای منحصربهفرد میرسانند، در قالبهای فراوانی خودشان را نشان میدهند و از جنس همان فرصتهایی هستند که دنبالشان میگردید. اما برخی از انواع سرنخها هم هستند که باید در ذهن داشته باشید. این سرنخها میتوانند به شکل مسائلی خودشان را نشان دهند که مردم با آنها مواجه هستند یا چیزهایی که دربارهشان اعتراض دارند؛ مانند کمبودهای موجود در بازار، الگوها، رویدادها یا شرایط غیرمعمول.
همهٔ این سرنخها فرصتی برای شما فراهم میکند که کار متفاوتی انجام بدهید؛ جدید یا غیرمعمول. ممکن است خیلی از این مسائل را از زاویه یا چشمانداز منحصربهفردی هم ببینید که آن هم بهنوبهٔ خود، به شما کمک میکند تا درکی متفاوت برای تغییر شیوهٔ معمول بهدست آورید. علاوهبراین، سرنخها میتوانند شما را به راههای جدیدی بکشانند؛ میتوانند درهای جدیدی برایتان باز کنند و منابع، پشتیبانی یا ابزار فوقالعادهای برایتان فراهم کنند که به شما برای رسیدن به اهداف و آرزوهای خود کمک کند.
در این مرحله توصیه میکنم کمی شبیه لئوناردو داوینچی شوید و طرح یا یادداشتی از افکار و مشاهدات پراکندهٔ خود در طول روز تهیه و نگهداری کنید. این طرحها یا یادداشتها به شما کمک میکنند تا آنچه دربارهٔ رویدادها یا شرایط زندگی در ذهن دارید را به نوع و شکل دیگری تغییر دهید.
حدود حرکت خود را گسترش دهید
برای تقویت بیشتر توانایی شناسایی فرصتها، باید با یادگیری مهارتهای جدید، برقراری ارتباط با افرادی که ممکن است در مسیر جدید به شما کمک کنند و با دستیابی به منابع جدیدی که به گسترش فهرست منابعتان در زندگی کمک میکنند، شعاع حرکت خود را گسترش دهید.
علاوه بر همهٔ اینها، وقتی کارهای جدیدی انجام میدهید، دنبال تجربهها و مسئولیتهای جدید میروید، و تمایل خود را به مواجهه با مسائل بزرگتر نشان میدهید، بهطور طبیعی خود را در معرض فرصتهای بیشتری قرار میدهید.
چگونه از فرصتها استفاده کنیم؟
شناسایی فرصتهایی که سر راهتان قرار میگیرند عالی است، اما اگر نتوانید یا نخواهید از آنها استفاده کنید، چه فایدهای دارد. البته این هم درست است که همهٔ فرصتها ارزش دنبال کردن ندارند. مطمئنم ریچارد برانسون از همهٔ فرصتهایی که در مسیرش قرار گرفتهاند هم استفاده نکرده، یا نخواسته استفاده کند. اما همیشه فرصتهای مهمی وجود دارند که میتوانید شانس استفاده از آنها را داشته باشید و همهٔ اینها به شرایط بستگی دارند که باید خود را آمادهشان کنیم.
در بخش آخر مقاله، میخواهم در این مورد بحث کنم که چگونه از فرصتهایی که زندگی سر راهتان قرار میدهد، برای رسیدن به اهداف و آرزوهای خود استفاده کنید.
از محدودهٔ آسایش خود خارج شوید
خیلی از فرصتهایی که زندگی سر راهتان قرار میدهد، شما را به روشهای گوناگونی به چالش میکشند. این یعنی قرار است از شعاع معمول خارج شوید، و برای چنین کاری باید آمادگی خروج از محدودهٔ آسایش خود را داشته باشید تا بتوانید از آنها استفاده کنید. چهبسا، این یعنی اینکه، باید وارد دنیای عدمقطعیت شوید و دست به ریسکهایی بزنید که انتظارشان را نداشتید. هرکدام از این ریسکها، معایب خودشان را دارند که باید آنها را با مزایایی که به دست خواهید آورد مقایسه کرده و تصمیم بگیرید که آن ریسک را انجام بدهید یا نه.
فرصتهای کوچک هم اهمیت دارند
باید به خاطر داشته باشید که همهٔ فرصتها یکسان نیستند. اندازهٔ فرصت مهم نیست، بلکه آنچه شما در مواجهه با فرصت موردنظر انجام میدهید، اهمیت دارد. بنابراین هرگز نباید آنچه فرصتها میتوانند برایتان به ارمغان بیاورند را دست کم بگیرید. چه کسی میداند، شاید فرصت کوچکی که الان دارید، بتواند شما را به سوی فرصتهای بزرگتری در آینده سوق دهد. فقط باید با تمام وجود بخواهید و آماده باشید تا وقتی موقعش رسید، از آن استفاده کنید.
با آدمهای خلاق رابطه برقرار کنید
میتوانستم بگویم «رابطه با همه»، اما این روزها چهکسی فرصت این کارها را دارد؟! در عوض، روی برقراری ارتباط با آدمهای درستی تمرکز کنید که از منابع، ارتباطات، تجربه و مهارتهای لازم برای کمک به شما در دستیابی به اهداف و آرزوهایتان برخوردار هستند.
فراتر از همهٔ اینها، برقراری رابطه با آدمهای خلاق، کسانی که خارج از عرف فکر میکنند، آدمهایی که وقتی همه در حال فروش هستند، آنها میخرند، شما را به چالش میکشد تا درباره زندگی، اهداف، مسائل و شرایط متفاوت فکر کنید.
چیزهایی که باید از آنها دوری کنید
وقتی میخواهید از فرصتهایی که سر راهتان قرار گرفته استفاده کنید، بههیچوجه نباید این کارها را انجام دهید:
دنبال بقیه رفتن
دنبال امنیت و آسایش بودن
منتظر فرصتها بودن
ترس از رد شدن یا ترس از اشتباه کردن
بدبینی و تردید
دنبال بقیه رفتن، شما را متوسط نگه میدارد. اگر ریچارد برانسون دنبال این بود که بقیه چه میکنند، میلیاردر میشد؟ منتظر آمدن فرصتها ماندن هم مثل لاتاری میماند: شاید اتفاق بیفتد، اما برای ۹۹/۹۹ درصد افراد هرگز اتفاق نمیافتد.
همه دچار ترس میشوند. اما وقتی برای چیزی میجنگید که آن را با تمام وجود میخواهید، باید شانس خود را امتحان کنید و آنجاست که باید ترسهایتان را پشت در بگذارید؛ چه بسا این فرصت دیگر هرگز سر راهتان قرار نگیرد. زندگی فرصت دوم چندانی به آدم نمیدهد.
بزرگ فکر کنید، بزرگتر!
موقع مواجهه با فرصت، محدود فکر کردن، فقط توانایی شما را برای استفاده کامل از شرایطی که برایتان فراهم شده، محدود خواهد کرد. در عوض، باید بزرگ و بزرگتر فکر کنید! دربارهٔ هر فرصتی که زندگی سر راهتان قرار میدهد، خلاقانه و خارج از محدوده بیندیشید. باید بدانید هر چه از آن فرصت نصیبتان میشود، بازتاب تلاش خودتان است.
اقدام کنید
وقتی فرصتی خودش را نشان میدهد، باید بهسرعت تشخیص دهید که آیا با گذشت زمان از دست خواهد رفت یا نه. اگر اینطور است، فرصت اندکی برای استفاده از آن دارید و باید حداکثر استفاده از این موقعیت یا شرایط را بکنید.
در چنین مواردی، باید بهسرعت مزایا و معایب را بسنجید و طرحی عملیاتی ایجاد کنید که در استفاده از شرایطی که با آنها مواجه هستید، کمکتان کند.
اما اگر به فرصت پیش رو خیلی دل بستهاید، نباید تصمیمات عجولانه بگیرید. دل بستن به فرصتها بسیار خطرناک است و ممکن است شما را زمین بزند. به همین خاطر توصیه میشود همیشه نقشهٔ دومی هم برای مواقع لزوم داشته باشید. اینطوری اگر آنطور که انتظار داشتید پیش نرفت، همیشه راه دیگری هم دارید.
اینها پرسشهایی هستند که در مواجهه با فرصتها باید از خودتان بپرسید:
به چه دستاوردی میخواهم برسم؟
این فرصت کمکم میکند یا مانعم میشود؟
مزایای آن چه هستند؟
معایب آن چه هستند؟
آیا نتیجه کاملا تحت کنترل خودم است؟
اگر تحت کنترل خودم نیست، چه کسی آن را کنترل میکند، و من چگونه میتوانم روی او تأثیر بگذارم؟
چه ریسکهایی باید بکنم؟
این فرصت چقدر هزینه دارد؟ برای استفاده از آن، چه چیزهایی را باید فدا کنم؟
آیا الان زمان و مکان درست برای انجام این کار است؟
چگونه تشخیص بدهم که زمان و مکان مناسبی است؟
آیا منابع و تجربهٔ لازم برای استفاده از آن را دارم؟
چه کسی میتواند در این مسیر کمکم کند؟
آیا دوباره چنین فرصتی به دست خواهم آورد؟
آیا احساس خوبی به آدم میدهد؟
اگر وقت بگذارید و به این پرسشها فکر کنید، مطمئن میشوید که با چهارچوب ذهنی درستی پیش میروید که به شما کمک میکند بهرهٔ بیشتر و بهتری از فرصت پیش رو ببرید.
از فرصتها بیاموزید
چه استفادهٔ موفقیتآمیزی از فرصت بکنید و چه نه، مهم است که وقت بگذارید و آنچه انجام دادید، آنچه اشتباه از آب درآمده، و اینکه چگونه میتوانید از فرصتهای مشابه در آینده بهرهٔ بهتری ببرید، و نکتههای دیگر را تحلیل کنید. این یعنی یادگیری همیشگی؛ همین است که میتواند کلید موفقیت شما در هر حیطهای باشد.
چه چیزهایی درست بودند؟
چه چیزهایی اشتباه از آب درآمدند؟
چه چیزی میتوانم از این یاد بگیرم؟
چگونه میتوانم دفعهٔ بعد استفادهٔ بهتری بکنم؟
جمعبندی
سخت است بگویم تجربههای خودم هم دقیقا همینطور بودهاند یا نه، اما طی سالهایی که از عمرم گذشته، متوجه شدهام که زندگی یعنی انتخابهایی که میکنید. شما یا انتخاب میکنید که از فرصتها استفاده کنید یا مسیر دیگری را در پیش میگیرید. در نهایت، کل داستان زندگیتان، بر اساس تصمیماتی نوشته خواهد شد که گرفتهاید. البته ما هرگز در لحظهٔ تصمیمگیری، مطمئن نیستیم که حتما تصمیم درست را گرفتهایم یا نه. وقتی به گذشته نگاه میکنیم، مسلما حسرتهایی هم در زندگی داشتهایم، اما بیشتر آنها بهخاطر شانسها یا فرصتهایی است که سر راهمان قرار گرفتهاند و از آنها استفاده نکردهایم.