همانطور که محیط پیرامون ما تغییر میکند، ما نیز میتوانیم موفقیت و شکست خود را به چیزهای تحت کنترلمان یا نیروهایی که خارج از نفوذ ما می باشند، ارتباط دهیم. دیدگاه ما روی موفقیت بلندمدت ما اثر دارد. این جهت، «منبع کنترل» ما نامیده میشود. مطالعاتِ انجامشده دربارهٔ این مفهوم به دههٔ ۱۹۶۰ بازمیگردد، زمانی که جولیان راتر (Julian Rotter) دربارهٔ تأثیر رفتارها و نگرشهای افراد روی عواقب زندگیشان تحقیق نمود.
منبع کنترل نشاندهنده این است که موفقیت شما به رفتارهای خودتان مربوط است یا نیروهای خارجی موفقیت شما را کنترل میکنند. منبع کنترل، زنجیرهای است که یک سر آن کنترل بیرونی و سر دیگر آن کنترل درونی است.
کسانی که منبع کنترل درونی دارند، باور دارند که مسئول موفقیتهای خودشان هستند. برعکس، کسانی که منبع کنترل بیرونی دارند، باور دارند که نیروهای خارجی، نظیر شانس، تعیینکنندهٔ عاقبت آنها هستند.
برای اینکه نوع منبع کنترل خودتان را بشناسید، نگرش دو گروه الف و ب را در زیر مقایسه کنید:
درک منبع کنترل خودتان
گروه الف: منبع کنترل بیرونی
در بسیاری از موارد، «بدشانسی» علت ناامیدی از زندگی است.
نمراتی که در مدرسه کسب میکنید، بیشتر با میزان علاقهٔ معلم به شما یا اخلاق و رفتار شما در روز امتحان ارتباط دارد.
برای رهبر شدن، باید در جای مناسب و در زمان مناسب باشید.
در این دنیا کسانی هستند که شما را دوست نخواهند داشت و این به آنچه که انجام میدهید، ربطی ندارد.
اگر قرار است اتفاقی بیفتد، خواهد افتاد، ما نمیتوانیم برای تغییر آن کار زیادی انجام بدهیم.
آمادهشدن برای یک مصاحبه شغلی هیچ فایدهای ندارد، زیرا سؤالاتی که آنها میپرسند کاملا تصادفی است و از روی میل و هوس خودشان مطرح میشود.
پیدا کردن شغل مناسب، به افراد بانفوذی که میشناسید بستگی دارد، نه چیزهایی که میدانید.
افراد عادی نمیتوانند برای تغییر دنیا کار زیادی انجام دهند، نخبگان و سران قدرت تمام تصمیمها را میگیرند.
از پیش برنامه ریزی کردن و تعیین هدف هیچ فایدهای ندارد، زیرا اتفاقات زیادی خواهند افتاد که شما توان کنترل آنها را ندارید.
زندگی بازی شانس است. چیزهایی را که بهدست میآورید یا اتفاقاتی که پیش میآیند، اغلب زاییدهٔ سرنوشت هستند.
مدیران و سرپرستان موقعیتهایشان را در زمان درست و با شناختن آدمهای درست، بهدست آوردهاند.
حوادث و پیچوخمهای سرنوشت، مسیر زندگی یک فرد را تعیین میکنند.
نحوهٔ برخورد شما با دیگران، تعیینکنندهٔ علاقه یا عدمعلاقهٔ آنها به شماست.
گذشته از همهٔ اینها، اتفاقات مثبت و منفی زندگی اساسا پنجاه-پنجاه هستند.
زمانی که سیاستمداری برگزیده میشود، هیچکس نمیتواند کار زیادی برای کنترل او انجام بدهد.
نتایج ارزیابی عملکرد من، کاملا از روی غرضورزی سرپرستم است.
من اغلب احساس میکنم روی زندگیام و اتفاقاتی که برایم میافتند، کنترل کمی دارم.
اگر دوستانه برخورد میکنید و همچنان کسی شما را دوست ندارد، نمیتوانید در این مورد کار زیادی انجام دهید.
شما کنترل زیادی روی اتفاقات یا مسیر زندگیتان ندارید.
چراییِ تصمیمات سیاستمداران را کسی نمیداند.
گروه ب: منبع کنترل درونی
ناامیدی معمولا نتیجهی اشتباهات خودمان است.
معلمان با دانشآموزان منصفانه رفتار میکنند و عملکرد آنها را تا جای ممکن بیطرفانه ارزیابی میکنند.
کسانی که قادر به رهبری هستند اما رهبری نمیکنند، نتوانستهاند از فرصتهایی که داشتهاند، بهره ببرند.
اگر شما مهارتهای میانفردی خوبی داشته باشید و بدانید چگونه با دیگران کنار بیایید، در آن صورت ترغیب دیگران به دوست داشتن شما دشوار نخواهد بود.
شما تصمیم میگیرید چه اتفاقی برایتان بیفتد. شما به سرنوشت اعتقاد ندارید.
اگر برای یک مصاحبه آماده باشید، احتمال موفق شدنتان را بالا میبرید.
لازمهٔ موفقشدن در یک کار، سخت کوشی و فداکاری است، زیرا همین تلاش است که اهمیت دارد.
حتی یک نفر هم میتواند روی سیاستها و تصمیم گیری دولت اثر بگذارد.
اگر یک هدف منطقی برای خودتان تعیین کنید، میتوانید با سختکوشی و تعهد به آن هدف برسید.
در رسیدن شما به آنچه از زندگی میخواهید، شانس نقش زیادی را بازی نمیکند.
برای مدیر و سرپرست بودن، باید اثبات کنید که میدانید چگونه کارهایتان را به نحو مؤثر و با مشارکت با دیگران انجام دهید.
این ایده که شانس تا حد زیادی تعیینکنندهٔ زندگی ماست، یک استدلال غلط است.
انسانها انگیزه های پنهان بسیار زیادی دارند، تعیین اینکه چه کسی واقعا شما را دوست دارد و چه کسی دوستتان ندارد، غیرممکن است.
یک اتفاق منفی معمولا نتیجهٔ بیعلاقگی، عدمآگاهی، عدمتوانایی یا ترکیبی از همهٔ اینهاست.
اگر همهٔ ما بهاندازهٔ کافی تلاش کنیم، میتوانیم جلوی فساد سیاسی را بگیریم.
میزان سختکوشی و وقتی که من صرفِ کارم میکنم، تا حد زیادی تعیینکنندهٔ نتایج ارزیابی عملکرد من است.
قبول ندارم که شانس نقش زیادی در تعیین اتفاقات زندگی من دارد.
اگر تنها هستید، دلیلش این است که خودتان بهاندازهٔ کافی تلاش نمیکنید تا با دیگران کنار بیایید و با آنها دوستانه برخورد کنید.
اتفاقاتی که در زندگی شما میافتند، نتیجهٔ اعمال خودتان هستند.
مردم نیز بهاندازهٔ سیاستمداران، مسئول تصمیمات دولت هستند.
مزایای منبع کنترل درونی
بهطور کلی، کسانی که منبع کنترل درونی دارند:
در فعالیتهایی مشارکت میکنند که موقعیتشان را بهتر خواهد کرد.
روی تلاش برای موفقیت تأکید میکنند.
برای توسعهٔ آگاهی، مهارتها و تواناییهایشان سخت کار میکنند.
کنجکاوی به خرج میدهند و در جستوجوی یافتن علتها هستند.
اطلاعاتی را که میتوانند برای ایجاد نتایج مثبت در آینده از آنها استفاده کنند، یادداشت میکنند.
سبک مدیریتی آنها مشارکتیتر است.
مدیریت موانعِ یک منبع کنترل درونی قوی
کسانی که منبع کنترل درونی دارند، معمولا بنا به دلایل بسیار منطقی، انسانهای موفقتری هستند.
با وجود این، گاهیاوقات داشتن یک منبع کنترل بیرونی مزیت دارد، بهویژه در موقعیتهایی که افراد باید باملاحظه و بیتکلف باشند. کسانی که منبع کنترل درونی قوی دارند، بسیار به موفقیت اهمیت میدهند و این نگرش میتواند باعث شود اطرافیان آنها احساس آزردگی و تحقیر کنند. با داشتن یک منبع کنترل درونی بسیار قوی، این تمایل نیز وجود دارد که بخواهید همه چیز را کنترل کنید و این نگرش میتواند منجر به مشکلاتی در پیروی از دستورات شود.
اگر شما یک منبع کنترل درونی قوی دارید، حتما به احساسات اطرافیانتان توجه کنید، در غیر این صورت، سرکش به نظر خواهید رسید و افراد تمایلی به کار کردن با شما نخواهند داشت.
حتما ریسکها را بهدرستی مدیریت کنید. رویدادهای تصادفی ممکن است به دلایل مختلفی اتفاق بیفتند. شاید بتوانید برخی از این رویدادها را با عزم و ارادهٔ کافی مدیریت کنید، اما برخی از آنها هم از کنترل شما خارج هستند.
نکته:
همزمان با افزایش سن، افراد ترجیح میدهند منبع کنترل درونی بیشتری داشته باشند. این گرایش به دلیل افزایش توانایی آنها در نفوذ بر اتفاقات زندگیشان و رسیدن به این آگاهی است که بسیاری از اتفاقاتی که برای آنها میافتد، نتیجهی اَعمال خودشان است.
نکاتی برای توسعهٔ منبع کنترل درونی
این حقیقت اساسی را به رسمیت بشناسید که شما همیشه امکان انتخاب دارید. انتخاب نکردن نیز به نوبهٔ خود یک انتخاب است و این انتخاب شماست که اجازه بدهید دیگران و رویدادهای زندگی برای شما و بهجای شما تصمیم بگیرند.
اهدافی را برای خودتان تعیین کنید و ببینید که چگونه با تلاش برای رسیدن به این اهداف، کنترل اتفاقات زندگیتان را به دست میگیرید. با انجام دادن این کار، خواهید دید که اعتماد به نفس شما بهسرعت بالا میرود.
مهارت تصمیم گیری و حل مسئله را در خودتان تقویت کنید تا اعتمادبهنفس بیشتری را احساس کنید و اتفاقات زندگیتان را کنترل کنید. با کمک این ابزار، میتوانید موقعیتهایی را درک و هدایت کنید که امکان داشت به شما آسیب برسانند.
به خودگویی های خود توجه کنید. هرگاه چنین جملاتی را به خود گفتید: «من هیچ انتخابی ندارم» یا «من هیچ کاری نمیتوانم بکنم»، همانجا دست نگه دارید و به خودتان یادآوری کنید که تا حدی کنترل زندگیتان با شماست و استفاده کردن یا نکردن از آن، به خودتان بستگی دارد.